هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از شاعر بیانگر دلدادگی و اسارت در عشق است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند غنچه، آهوی ختن، و زلف یار، حالات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق را توصیف میکند. همچنین، اشارهای به ناتوانی پیری و بیاعتمادی به زندگی در اسارت عشق دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند اسارت در عشق و ناامیدی از زندگی نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارد.
شمارهٔ ۴۱۲
چه پروای گلستان و سر و برگ چمن دارد
چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد
چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است
که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد
اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست
که هر جامه که پوشد، تار چندی از کفن دارد
ندارد مومیایی سود، پیر ناتوانی را
که در هر عضو همچون زلف خوبان صد شکن دارد
چنان هنگامه ی رسوایی از عشق بتان گرم است
که از دامان ناصح آتش من بادزن دارد
سلیم از ناخن حسرت مبادا دست من خالی
که هرکس تیشه ای در کار خود چون کوهکن دارد
چو غنچه آنکه گلشن در درون پیرهن دارد
چنان از حلقه ی زلف تو باد صبح مشکین است
که پنداری گذر بر ناف آهوی ختن دارد
اسیر عشق را بر زندگانی اعتمادی نیست
که هر جامه که پوشد، تار چندی از کفن دارد
ندارد مومیایی سود، پیر ناتوانی را
که در هر عضو همچون زلف خوبان صد شکن دارد
چنان هنگامه ی رسوایی از عشق بتان گرم است
که از دامان ناصح آتش من بادزن دارد
سلیم از ناخن حسرت مبادا دست من خالی
که هرکس تیشه ای در کار خود چون کوهکن دارد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.