۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۳

مرا به کوی تو دلگرمی شراب آورد
که ریگ بادیه را سوی باغ، آب آورد

شکست رنگ به جای خمار گل ها را
که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد

ز ناله یار رمید و به گریه رامم شد
گلی که باد ز من برده بود، آب آورد

به حیرتم که چه مشاطگی ست عشق ترا
که مرگ را به نظر خوبتر ز خواب آورد

لب تو در پی بیهوشی من است چنان
که آب اگر طلبیدم ازو، شراب آورد

به ترکتاز کجا می رود ندانم حسن
که پا ز حلقه ی گوش تو در رکاب آورد

ز خط به گرد گل او سلیم سبزه دمید
فغان که سایه شبیخون بر آفتاب آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.