۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۱

به کوی عشق، دل دادخواه می خواهند
چو آفتاب، سر بی کلاه می خواهند

به چشمه خضر سراغم دهد، نمی داند
که تشنگان ذقن، آب چاه می خواهند

ز ناز و غمزه در آن چشم هرچه خواهی هست
ولی چه سود، اسیران نگاه می خواهند

به حال خضر ازین رهروانم آید رحم
که آب می دهد و نان راه می خواهند

دلی چو زاغ طلب کن به عزم گلشن هند
که رونما ز تو مرغ سیاه می خواهند

سلیم داغ نهان فاش کن به دعوی عشق
که منکران محبت گواه می خواهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.