هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و رنج‌های آن سخن می‌گوید. شاعر از تأثیر عشق بر طبیعت و زندگی خود می‌گوید و بیان می‌کند که عشق، با تمام دشواری‌هایش، قدرتی بی‌نظیر دارد و حتی طبیعت را تحت تأثیر قرار می‌دهد. همچنین، شاعر به ناتوانی در برابر عشق و اجبار در پیروی از آن اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و ناتوانی در برابر آن ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۴۳۵

گل ز بویت در گلستان لاف شاهی می زند
لاله از داغ تو بر گل ها سیاهی می زند

بس که بازار گرفتاری ز عشقت گرم شد
مخرغ خود را مضطرب بر دام ماهی می زند

با وجود ناتوانی، عاجز کس نیستیم
شمع ما سیلی به باد صبحگاهی می زند

گوید از سرو چمن، بالای من موزونتر است
حرف های راست با این کج کلاهی می زند

عشق را با تیره بختان التفات دیگر است
برق دایم خویشتن را بر سیاهی می زند

اختیاری نیست کار عشق آن بدخو سلیم
راه دل را چشم او خواهی نخواهی می زند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.