۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۸

از دیر و کعبه تا به دو جانب دو خانه ماند
چون قبضه ی کمان دل ما در میانه ماند

خرمن ز خوشه، رفته ی جاروب برق شد
در خواب چشم مور ز غفلت چو دانه ماند

تاراج هرچه داشت، نمودیم و می خوریم
افسوس حلقه ای که به گوش زمانه ماند

نقصانی از رمیدن مرغان نشد ترا
همچون گره به حلقه ی دام تو دانه ماند

رفتم ازین خرابه و از ضعف سایه ام
همچون نشان دود به دیوار خانه ماند

در راه دین چه کار برآید ز منعمان
دستی که مور داشت در آغوش دانه ماند

عیشی سلیم قسمت ما نیست در جهان
دردسری به ما ز شراب شبانه ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.