۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۰

چشم پر افسون او سحرآفرینی می کند
تیر مژگانش ز شوخی دلنشینی می کند

آخر حسن است و کار او به زلف افتاده است
داده خرمن را به باد و خوشه چینی می کند

پیش پای خویش را هرکس نمی بیند چو شمع
لاف باطل می زند گر دوربینی می کند

نعمت فغفور را فیضی که در خاصیت است
کاسه چوبین گدا را چوب چینی می کند

سایه را با خویشتن همره نمی خواهد سلیم
همچو عنقا هرکه او وحدت گزینی می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.