۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۸

دلم در باغ نتوانست امشب خواب راحت کرد
سحر را شورش مرغان به من صبح قیامت کرد

دلی بر باد دادم در ره مهر و وفای او
که خورشید از غبارش خانه ی خود را عمارت کرد

هوای کشته گردیدن به تیغ آفتاب خود
سراپای مرا چون شمع، انگشت شهادت کرد

صبا از چین زلف او مگر سوی چمن آمد
که بوی مشک، زخم لاله و گل را جراحت کرد

سلیم آزادی هرکس به محشر باعثی دارد
گناه می کشان را ساقی کوثر شفاعت کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.