۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۳

خون بی تابان به محشر نیست بی گفت و شنید
کشتن سیماب، دارد دعوی خون شهید

گر نباشد تیر او در سینه، نگشاید دلم
نسبت پیکان او با دل چو قفل است و کلید

در میان پیرهن دارد میان نازکی
همچو مو باریک و همچون تار پیراهن سفید

بخل در خوان کریمان نیست، از کم قسمتی ست
کز گلوی خویش، ماهی آب دریا را برید

در سفر دایم عزیزی هست این گلزار را
بلبل از پرواز اگر بنشست، رنگ گل پرید

کار ما افتاد با سبزان هندستان سلیم
کیسه ی دل را تهی کردیم از سرخ و سفید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.