۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۹

یک تن به جهان خاطر وارسته ندارد
عیسی نتوان گفت دل خسته ندارد

صد کوزه اگر چرخ فسون ساز بسازد
چون کوزه ی دولاب، یکی دسته ندارد

زاهد به سر راهگذر توبه فروش است
اما به دکان توبه ی نشکسته ندارد

تا شعله در آن غمکده با برق شریک است
یک مرغ چمن، خانه ی دربسته ندارد

ای دوست به جان تو که دیوان سلیما
چون قد تو یک مصرع برجسته ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.