۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۷

از بزم می چو آن قد رعنا بلند شد
آتش چو شمع از سر مینا بلند شد

از بس به سینه ی آه شکستم ز بیم او
دودم چو مجمر از همه اعضا بلند شد

پهلو به بستری که نهادم، ز سوز دل
آه و فغان ز صورت دیبا بلند شد

دیوانگان او چو خس و خار می دوند
تا دست گردباد ز صحرا بلند شد

هرجا حدیث ما رود، او نیز داخل است
نام فلک ز دشمنی ما بلند شد

آه و فغان من به فلک شعله زد سلیم
بگریز ای حریف که غوغا بلند شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.