۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۴

سرشک شوق تو آبی به جوی ما آورد
غبار کوی تو رنگی به روی ما آورد

جهان سفله اگر داد جرعه ی آبی
همان نفس چو می آن را به روی ما آورد

رسید لشکر خط، عاشقان ز جا رفتند
جهان ترا به سر گفتگوی ما آورد

به می فروش بگویید رحم خوش چیزی ست
خمار، رعشه به دست سبوی ما آورد

سلیم قطره ی آبی نمی توان خوردن
چه دست بود که غم بر گلوی ما آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.