۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۲

آنکه چون گل غیر جام لعل دورانش نداد
آب را جز در سفال آخر چو ریحانش نداد

هیچ کس چون موج، خندان سیر این دریا نکرد
کاین محیط از فتنه آخر سر به طوفانش نداد

سوختم بر حال آن دیوانه کز شور جنون
رفت بر صحرا، جهان ره در بیابانش نداد

عیش این گلشن مپرس از گل، که تعجیل خزان
فرصت یک آب خوردن در گلستانش نداد

غنچه ی ما تربیت از باغبان کم دیده است
جز در آتش آب هرگز همچو پیکانش نداد

کار ما بر مدعا زین سفله کی گردد سلیم؟
داشت هر کس آبرویی، این جهان نانش نداد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.