۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۷

مطرب این مجلس امشب راه دل ها می زند
چنگ بر طنبور و ناخن بر دل ما می زند

این که در دیر مغان منصور جا دارد بس است
از چه دیگر پیش مستان حرف بیجا می زند

کوهکن در عاشقی زد تیشه ی خود را به سر
من دل دیوانه ای دارم که بر پا می زند

در نظر کی آیدش یک قطره ی آب گهر؟
چون شناور آنکه پشت پا به دریا می زند

در رکاب آن سوار مست می خواهد دود
سرو، دامن ورنه از بهر چه بالا می زند

از غبار دیده ی یعقوب، هر ساعت سلیم
مشت خاکی رشک بر چشم زلیخا می زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.