۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۰

خطش به تازه باعث ناز و نیاز شد
کوتاه کرد زلف و حکایت دراز شد

محمود از کجا، سفر هند از کجا
این شور و فتنه بر سر حسن ایاز شد

در دیر مردم و زشرف مشت خاک من
در سجده گاه صومعه مهر نماز شد

سامان روزگار، پریشانی آورد
افتد گره به کار چو ناخن دراز شد

افتد ز بس که طشت کسی هر نفس ز بام
روی زمین چو معرکه ی طاس باز شد

از تاب عشق تا سر من گرم شد سلیم
چون شمع، کار من همه سوز و گداز شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.