۱۶۴ بار خوانده شده
جز خم می کو کسی تا چاره ی پیری کند
عقل افلاطون در اینجا سست تدبیری کند
عقل جاهل می کند دلگیری ام را بیشتر
کو جنون کاملی تا رفع دلگیری کند
باهنر کی می توان کار جهان از پیش برد
بهر اسکندر کجا آیینه شمشیری کند
چون کسی کو آشنایی بیند و در بر کشد
پیر کنعان، گرگ یوسف را بغل گیری کند
در پریشانی خطر دارند اهل دل سلیم
رهروان را دزد در تنگی عنانگیری کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عقل افلاطون در اینجا سست تدبیری کند
عقل جاهل می کند دلگیری ام را بیشتر
کو جنون کاملی تا رفع دلگیری کند
باهنر کی می توان کار جهان از پیش برد
بهر اسکندر کجا آیینه شمشیری کند
چون کسی کو آشنایی بیند و در بر کشد
پیر کنعان، گرگ یوسف را بغل گیری کند
در پریشانی خطر دارند اهل دل سلیم
رهروان را دزد در تنگی عنانگیری کند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.