۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۳

چون گلم از جامه بر تن مانده دامانی و بس
همچو تصویرم ز پیراهن گریبانی و بس

توشه ای در راه شوق او مرا همراه نیست
در بغل از داغ دل دارم نمکدانی و بس

از سر عالم گذشتم همچو خورشید ای فلک
چون مه نو از تو می خواهم لب نانی و بس

مستی ام نگذاشت تا علم دگر حاصل کنم
همچو بلبل خوانده ام درس گلستانی و بس

بس که از سرگشتگی ها رفته ام در خود فرو
مانده چون گرداب از اعضایم گریبانی و بس

از خیال روزگار رفته روز و شب سلیم
در نظر دارم همین خواب پریشانی و بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.