۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۸

چو گل کسی که هوای تو برده آرامش
ز موج بیخودی باده بشکند جامش

کند ز زلف تو صیاد، خاک از آن بر سر
که غیر خاک چو غربال نیست در دامش

جواب نامه ی ما را، ز بس تغافل کرد
هزار بیضه کبوتر نهاد در بامش

کدام دل که نشد صید این سیه چشمان
فغان ز هند و غزالان شیراندامش

به سرمه ی امل آن کس که چشم ساخت سیاه
سفید کرد جهان همچو مغز بادامش

فریب انجمن عشق را سلیم مپرس
کباب کیست که آتش نمی کند خامش؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.