۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۹

خوش آنکه باده ی ناب است مایه ی هوشش
سبوی باده به جای سر است بر دوشش

ز گل مپرس که بلبل چه گفتگو دارد
چه ذوق از سخن آن را که نشنود گوشش

چو آب هرچه ببیند کسی درین گلشن
برون چو رفت، همه می شود فراموشش

اسیر عشق ترا دایم از فناطلبی
شود کفن چو علم پاره بر سر دوشش

ز خنده آب حیات لبش به موج آمد
حدیث تشنه لبان باد زد چو بر گوشش

جهان به هرکه زبانی چو شمع داد سلیم
در انجمن نتوانند دید خاموشش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.