۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۸

منم که ساخته ام سور با عزا مربوط
شده ست در کف من نیل با حنا مربوط

دلم ز فیض محبت هوس نمی داند
که نیست غنچه ی این باغ با صبا مربوط

جدا کنند چو گل از تو پوست را به نفاق
به هم شدند چو پیراهن و قبا مربوط

سری به صحبت اهل زمانه نیست مرا
بود چو دایره دایم سرم به پا مربوط

نشاط می کند اظهار آشنایی من
به حیرتم که به من بوده از کجا مربوط

به اعتدال شود سعد و نحس را تأثیر
در آن دیار که با جغد شد هما مربوط

ز دیگران هنر و عیب او چه می پرسی
که هیچ کس به سخن نیست همچو ما مربوط

جهان کند ز عناصر همیشه فخر، سلیم
به یک رباعی و آن نیز سست و نامربوط!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.