۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۲

کنم به جام می اوقات عمر چون جم صرف
دماغ کو که کند کس به کار عالم صرف

مرو به کعبه که می بایدت خمار کشید
شراب می شود اینجا چو آب زمزم صرف

ترا به گلشن روحانیان سروکار است
درین چمن چه کنی آبرو چو شبنم صرف

ز باد دستی ما خضر را نصیبی نیست
که چون حباب کند عمر را به یک دم صرف

نسیم گل به من آرد ز دوزخ و گوید
که در بهشت مکن عمر همچو آدم صرف

علاج زخم دلم ای طبیب مفت نشد
که خونبهای ترا کرده ام به مرهم صرف

چو گل به خنده کسی هرگزم ندید سلیم
به گریه عمر مرا شد چو شمع ماتم صرف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.