۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۳

دایم از بخت سیه بر خویش پیچانم چو زلف
گرچه از خورشید لبریز است دامانم چو زلف

باعث زیب جمال گلرخانم همچو خال
مایه ی آرایش حسن عروسانم چو زلف

در پریشانی بود جمعیت آشفتگان
من صلاح کار خود را خوب می دانم چو زلف

نیستم آزاد از قید محبت یک نفس
خانه زاد دودمان حسن خوبانم چو زلف

هیچ کس هنگامه ی جمعیتم بر هم نزد
از سیه بختی خود دایم پریشانم چو زلف

می رود هر عضوم از آشفتگی سوی دگر
در هوای او سلیم از بس پریشانم چو زلف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.