۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۰

چند باشد ز گلشن افلاک
همچو آتش نصیب ما خاشاک

می کنم در غبار خاطر خود
آرزوهای کشته را در خاک

چون خورد نان خلق، دندان را
می کنم چوبکاری از مسواک

چیست دانی جوانی و پیری؟
اول بنگ و آخر تریاک

گر جهان زهر حسرتم بچشد
افکند هفت پوست از افلاک

سایه ی گل سلیم از بلبل
کم مباد از سر تو سایه ی تاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.