۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۰

هلال عیدم و ترک کلاه خورشیدم
ستاره ی سحرم، شمع راه خورشیدم

ز برق چون خس و خاشاک شکوه نیست مرا
که شبنم گلم و دادخواه خورشیدم

خبر ز کشتن شمع و چراغ او را نیست
به پیش داور محشر، گواه خورشیدم

تنی ز بستر بیمار گرم تر دارم
که از خیال کسی جلوه گاه خورشیدم

سلیم نیست سراسیمگی عجب از من
چو ذره در طلب بارگاه خورشیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.