۱۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۷

ز فیض عشق تو چون حسن دلپذیر شدیم
غبار راه تو بودیم، ازان عبیر شدیم

به خون خویش علم چرب کرده ایم چو شمع
که خود نخست ز خصمان به خود اسیر شدیم

چو صبح، برگ خزانی زنیم بر دستار
به نوبهار جوانی چنین که پیر شدیم

کنون خوش است که خوان سپهر بردارند
ز قرض پنجه کش آفتاب، سیر شدیم

شود سلیم درشتی ملایمت در عشق
حصیر آمده بودیم، چون حریر شدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.