۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۷

به جامم باده ی ناب است و خون دل هوس دارم
نمی خواهم گل از کس، تا به داغی دسترس دارم

درای محمل نازم، به حسن صوت مشهورم
ز شوق ناله ای، صد کاروان از پیش و پس دارم

گلستان ترا ای باغبان غارت نخواهم کرد
به یک گل می شوم راضی، که مرغی در قفس دارم

شب وصل است و بیم غمزه اش آشفته ام دارد
که بزم می گساری بر سر راه عسس دارم

دلم از گفتگوی پندگویان تیره می گردد
گل آیینه ام، کی طاقت باد نفس دارم

ز بال خود دو ترکش بسته ام دایم که از همت
سر تسخیر ملک دام و اقلیم قفس دارم

درین گلشن سلیم از روشناسان کس نمی بینم
چو گل آیینه ی خود چند پیش خار و خس دارم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.