هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن میگوید و بیان میکند که در این راه، از همه چیز حتی زیباییهای طبیعت مانند گل و بلبل غافل است. او خود را مانند مجنون میداند که تنها به عشق فکر میکند و از هر چیزی که او را از این مسیر منحرف کند، دوری میجوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۸۰۸
هوای توست در سر، سایه ی گل را نمی دانم
مرا روی تو می باید، گل و مل را نمی دانم
چو مجنون من به کوی عاشقی می آیم از صحرا
تبسم را نمی فهمم، تغافل را نمی دانم
چو موج چشمه ی کوثر، ز آلایش پر بلبل
یقین پاک است، اما دامن گل را نمی دانم
درین دریا چو موجم خضر می راند به آب آخر
ز بس هر لحظه می گوید ره پل را نمی دانم
بهار آمد سلیم و در چمن پیدا نمی گردند
چه بر سر آمده قمری و بلبل را نمی دانم
مرا روی تو می باید، گل و مل را نمی دانم
چو مجنون من به کوی عاشقی می آیم از صحرا
تبسم را نمی فهمم، تغافل را نمی دانم
چو موج چشمه ی کوثر، ز آلایش پر بلبل
یقین پاک است، اما دامن گل را نمی دانم
درین دریا چو موجم خضر می راند به آب آخر
ز بس هر لحظه می گوید ره پل را نمی دانم
بهار آمد سلیم و در چمن پیدا نمی گردند
چه بر سر آمده قمری و بلبل را نمی دانم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.