هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از بیپروایی معشوق و دلآزردگی خود مینالد، اما در عین حال، عشقش را همچون گنجی در ویرانه میداند. شاعر از زخمهای عشق و بیتفاوتی معشوق شکایت دارد و حتی در قیامت نیز از این عشق رهایی نمییابد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۸۰۹
ز بی پروایی چشمت دل آزرده ای دارم
لبت هرگز نمی گوید نمک پرورده ای دارم
دماغ من پر است از بوی آن گل، کس چه می داند
که در ویرانه ی خود، گنج بادآورده ای دارم
امینی نیست غیر از خاک این گلشن که بسپارم
به دامن همچو گل، مشت زر نشمرده ای دارم
چه منت در قیامت عشق او را بر سرم باشد
ز زخم تیغ او، نه خورده ای، نه برده ای دارم!
قیامت هم گذشت و دامن آن تندخو نگرفت
میان کشتگان او، چه خون مرده ای دارم
سلیم از باغبان ممنون گل هرگز نخواهم شد
که از دل در بغل دایم گل پژمرده ای دارم
لبت هرگز نمی گوید نمک پرورده ای دارم
دماغ من پر است از بوی آن گل، کس چه می داند
که در ویرانه ی خود، گنج بادآورده ای دارم
امینی نیست غیر از خاک این گلشن که بسپارم
به دامن همچو گل، مشت زر نشمرده ای دارم
چه منت در قیامت عشق او را بر سرم باشد
ز زخم تیغ او، نه خورده ای، نه برده ای دارم!
قیامت هم گذشت و دامن آن تندخو نگرفت
میان کشتگان او، چه خون مرده ای دارم
سلیم از باغبان ممنون گل هرگز نخواهم شد
که از دل در بغل دایم گل پژمرده ای دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.