۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳۷

تنم ز ضعف بود رشته ای ز پیرهنم
کسی چو من نتواند شدن، منم که منم

برآورم نفسی چون ز سینه ی مجروح
شود چو غنچه لبالب ز لخت دل دهنم

دهد سیاهی آن را چو گرد سرمه به باد
زند چو بر صف مژگان، سرشک صف شکنم

به گرد خاطر من خرمی نمی گردد
بهار، طوطی رم کرده ای ست از چمنم

سلیم، خصم به من سازگار چون باشد؟
چنین که هر سر مو گشته خار پیرهنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.