۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶۵

رسیده ایم به بزم تو، مهربانی کن
شکفته شو ز می، از چهره گلفشانی کن

به حرف خضر مکن اعتبار در ره عشق
سخن بپرس، ولی خود هر آنچه دانی کن

به آب و رنگ چو گل منت بهار مکش
چو شمع چهره ای از سوز دل خزانی کن

غم زمانه ترا پیر کرد ای غافل
بگیر ساغر و چون شاخ گل جوانی کن

به خویش گم شدی از فکر وصل او ای دل
که گفته بود به عنقا، هم آشیانی کن؟

سلیم، روح نظیری ترا مددکار است
برآر تیغ زبان و جهانستانی کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.