هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از گذر عمر و پیری خود ابراز تاسف می‌کند و به یاد روزهای جوانی و شادابی خود می‌افتد. او از جدایی و دوری رنج می‌برد و زندگی خود را مانند شمعی توصیف می‌کند که در آتش می‌سوزد. همچنین، از باغبانی خود که نتیجه‌ای جز خار نداشته، ابراز ناامیدی می‌کند و آرزو می‌کند که ای کاش مانند خضر از آب حیات بهره‌مند شده بود. در نهایت، از سلیم که خون او را می‌خورد، شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند گذر زمان، پیری، حسرت و عشق است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و تصاویر شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.

شمارهٔ ۸۷۳

ز عمر رفته چه نقصان به کامرانی من
بود شکوفه ی پیری، گل جوانی من

چو تب مفارقت از من گزید، می میرم
که آتش است چو شمع آب زندگانی من

چمن به باد خزان داده ام، نمانده گلی
به غیر آبله در دست باغبانی من

مرا به گلشن وصلت رسانده، نیست عبث
به بال خویش چو طاووس، گلفشانی من

ز عمر تلخ، پشیمان شدم ز آب حیات
نصیب خضر رهم باد، زندگانی من!

سلیم، خون مرا می خورد چو آب آن گل
نتیجه ی عجبی داد باغبانی من
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.