۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۵

بگذر ز عقل و فیض محبت نگاه کن
بردار شمع را و تماشای ماه کن

نزدیک این خرابه شدن از برای چیست
از دور چون ستاره به دنیا نگاه کن

در آسیا لذیذ بود نان آسیا
بر آسمان نظاره ی خورشید و ماه کن

خواهی اگر گزند نبینی ز روزگار
درویش! هرچه هست ترا، نذر شاه کن

بی ترک سر چو عشق میسر نمی شود
کنجی نشین و مشورتی با کلاه کن

هرگاه برهمن به خدا روی آورد
بت گوید از عتاب که بر من نگاه کن

رحمت، کرم به قدر گنه می کند سلیم
تا ممکن است، باده بنوش و گناه کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.