۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۴

در دل تنگم شراب ناب می گردد گره
در گلویم آب چون گرداب می گردد گره

طاعتم را نیست همچون خدمتم حسن قبول
از سجودم ابروی محراب می گردد گره

گر صبا حرفی به او گوید ز کار بسته ام
در خم آن زلف، پیچ و تاب می گردد گره

آرزوی تیغ او از خاطرم هرگز نرفت
چون صدف در سینه ی من آب می گردد گره

از دلم بروی چکیده قطره ی خونی سلیم
بر کمر زان دامن قصاب می گردد گره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.