۱۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۶

دل چو می رفت سوی زلف تو، شد جان همراه
به ره هند شدند این دو پریشان همراه

اولین گام به ره ماند چو میل فرسنگ
گردبادی که مرا شد به بیابان همراه

دل دیوانه ی ما فصل گل از عریانی
نه گریبان به چمن برد و نه دامان همراه

از رخ ساقی و چشم تر من مستان را
همه جا ابر رفیق است و گلستان همراه

چه خوشی باشدم از سیر گل و لاله سلیم؟
گر نباشد به من آن سرو خرامان همراه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.