۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۷

روی ننمایی، نباشد تا رخت پرداخته
چند چون آیینه می نازی به حسن ساخته

وعده اش با دیگران، وز انتظار او مرا
خشک شد همچون صراحی، گردن افراخته

لذت زخم کهن را مرهم ای دل از تو برد
فکر تیر تازه ای کن چون حریف باخته

در سر کوی مغان، طفلی که آید در وجود
خاتم جم آورد با خود چو طوق فاخته

بی شکستی نیست یک مو در سراپایم سلیم
عشق، پنداری مرا از آسمان انداخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.