۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۹

فغان که موی سفیدم نمود آیینه
غبار غم به دل من فزود آیینه

خوش آن زمان که ترحم رهی به دل ها داشت
ز شیشه بود، ز آهن نبود آیینه

برای جوهرش ایام گر شکنجه نکرد
برای چیست همه تن کبود آیینه

حساب کار سکندر گرفتن آسان است
چو دفتر نمدین را گشود آیینه

چه شد که نیست اثر در دل تو آه مرا
به دیده آب نیارد ز دود آیینه

سلیم چشم ز آیینه برنمی دارد
به حیرتم که چه او را نمود آیینه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.