۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰۳

به چهره خنده به گل های باصفا زده ای
به نغمه طعنه به مرغان خوش نوا زده ای

چو لاله چشم سیاه از خمار داری سرخ
پیاله تا به سحر، دوش در کجا زده ای

کسی ندیده به اقبال، چون تو صیادی
به هر خدنگ که افکنده ای، هما زده ای

به کوی عشق تو از خون گرفتگان دیگر
کسی نمانده، کنون دست بر حنا زده ای

ز روی آینه آن پشت پاست روشن تر
گمان بری که به خورشید پشت پا زده ای

حریف دشمن و اقبال او سلیم نه ای
ازین چه سود که بر سر پر هما زده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.