هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از ضعف خود در بیان درد عشق و ناتوانی در فریاد زدن می‌گوید و اشاره می‌کند که عشق او را از دنیا بی‌نیاز کرده است. همچنین، از مقایسه‌های نمادین مانند فرهاد و کوه بیستون استفاده می‌کند تا عمق احساسات خود را نشان دهد. در نهایت، شاعر از گریز از رهبران و راهنمایان ظاهری سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی خضر نیز در این وادی با او بی‌ره بوده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از نمادها و اشارات تاریخی و ادبی (مانند فرهاد و خضر) نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آگاهی ادبی دارد.

شمارهٔ ۹۱۷

با کسی کی می کنم در عشقبازی همرهی
من که دایم از دل خود می کنم پهلو تهی

از ضعیفی برنمی آید ز لب فریاد من
ناله هم آخر به عشقت کرد با من کوتهی

شغل عشقم کرد از سامان عالم بی نیاز
بیستون فرهاد را بس مسند شاهنشهی

پا به دامن کش چو کوه و رسم تمکین پیشه کن
همچو دریا چند بتوان جوش زد از بی تهی

می گریزم، رهبری هرجا که می بینم سلیم
خضر این وادی ز بس کرده ست با من بیرهی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.