۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

بی سر و قدت خاک نشینند چمنها
شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها

کارم به حریف دو زبان کاش فتادی
چون غنچه سراپای زبانند دهنها

بارید چو از ابر عطایش نم رحمت
در خاک کف بحر کرم گشت کفنها

هر کس که ترا دید دمی بس که ز خود رفت
در بزم تو بوی خبر آید ز سخنها

آهنگ گلستان چو کند سرو تو از شوق
آیند چو طاووس به پرواز چمنها

بر زلف مزن شانه که محتاج نباشد
دلبستگی عاشق مسکین به رسنها

هر کس شده جویا چو تو سرگشتهٔ غربت
اکسیر فراغت شمرد خاک وطنها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.