۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

تا گشته است پای خم آرامگاه ما
گردیده است کوه بدخشان پناه ما

سنگین ز گرد کلفت دل بسکه گشته است
بر پای ما چو سلسله افتاده آه ما

تا آب تربیت نخورد از گداز دل
چون داغ لاله قد نکشد سرو آه ما

در رنگ همچو رشتهٔ یاقوت غوطه خورد
از پهلوی عذار تو مد نگاه ما

سنگین دلیست لنگر شمشیر ابروش
کس جان بدر نبرد زمژگان سپاه ما

از دل متاع درد به تاراج گریه رفت
پنهان در اشک همچو حباب ست آه ما

از بس به شوق دیدنت از جا درآمده
چون شمع بر سر مژه باشد نگاه ما

برقع ز رخ فکنده درآ در حریم وصل
باشد نقاب روی تو شرم نگاه ما

جویا به بزم حیرت او همچو پیک کنگ
گویید خبر زحال دل ما نگاه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.