۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

گشت از اندیشهٔ آن ترک ستم مشرب ما
همچو تبخال گره بر لب ما مطلب ما

سوز عشق از سر ما تا دم آخر نرود
استخوانی شده چون شمع ز داغت تب ما

آرزوها همه در پردهٔ دل پنهان ماند
حرف مطلب نشنیده است کسی از لب ما

کوکب طالع ما در دل شب روشن گشت
‏ صبح نوروز شد از فیض وصالت شب ما

چشم بد دور از آن آتش رخسار که دوش
سوخت جویا چو سپند از غم او کوکب ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.