هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از بیقراری خود در هر دو حالت وصال و هجران میگوید و بیان میکند که نه در خزان و نه در بهار آرامش ندارد. او از سنگینی دنیا و رنجهای زندگی شکایت کرده و احساس میکند که اعضای بدنش از درد فریاد میزنند. شاعر به عشق و بوی گل عارض معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر روزگار او را از نظر انداخته، هنوز به دنبال نور دیدهی اهل بصیرت است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و اندوه ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۷۳
نه در وصال و نه هجران بود قرار مرا
نه در خزان شکفد دل نه در بهار مرا
لباس دولت دنیاست بر تنم سنگین
نهال پانم و گردیده برگ بار مرا
صدای شیون زنجیر دارد اعضایم
شکسته است زبس بی تو روزگار مرا
چنان به بوی گل عارض تو خرسندم
که بی دماغ کند نکهت بهار مرا
ضیای دیدهٔ اهل بصیرتم جویا
اگرچه از نظر انداخت روزگار مرا
نه در خزان شکفد دل نه در بهار مرا
لباس دولت دنیاست بر تنم سنگین
نهال پانم و گردیده برگ بار مرا
صدای شیون زنجیر دارد اعضایم
شکسته است زبس بی تو روزگار مرا
چنان به بوی گل عارض تو خرسندم
که بی دماغ کند نکهت بهار مرا
ضیای دیدهٔ اهل بصیرتم جویا
اگرچه از نظر انداخت روزگار مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.