۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹

نمی باشد زمرگ اندیشه ای پرهیزکاران را
سفر فیض صباح عید بخشد روزداران را

چکد خون گشته از منقار بلبل نالهٔ حسرت
طراوت از سرشک ماست پنداری بهاران را

نیارد زد قدم در عالم آزادگی هرکس
بود این مملکت با تیغ چوبین نی سواران را

به رنگ شمع محفل مظهر نور یقین گردند
اگر باشد زبان و دل یکی شب زنده داران را

سرشک افشانی چشم سفیدم را تماشا کن
که باشد فیض دیگر سیر صبح روز باران را

به چشم اهل عبرت سنگساری بیشتر نبود
نهان سازد فلک چون در مرصع تاجداران را

به رنگ غنچه از شرم بهار عارضش جویا
سر خجلت به زیر افکنده دیدم گلعذاران را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.