۱۴۴ بار خوانده شده
به پیری نشد چاره گردن کشان را
که زورین کند حلقه گشتن کمان را
ز ترک هوابشکفان غنچهٔ دل
به یک گل گلستان کن این خاکدان را
صفا بس که اندوخت سر تا به پایش
توان دید از آن سینه راز نهان را
دلم محو رویی است کز جوش حیرت
کند عکسش آیینه آب روان را
ز ذکر خدا زاد برگیر جویا
در این راه برگ سفر کن زبان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که زورین کند حلقه گشتن کمان را
ز ترک هوابشکفان غنچهٔ دل
به یک گل گلستان کن این خاکدان را
صفا بس که اندوخت سر تا به پایش
توان دید از آن سینه راز نهان را
دلم محو رویی است کز جوش حیرت
کند عکسش آیینه آب روان را
ز ذکر خدا زاد برگیر جویا
در این راه برگ سفر کن زبان را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.