۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

چه چاره است دل سر زدیده بر زده را
خدا علاج کند این جنون به سر زده را

مخور فریب رعونت که از پشیمانی
بسی زنند به سر دست بر کمر زده را

مرا جدا ز تو هر شاخ گل به چشم تمیز
مشابه آمده شریان نیشتر زده را

مدام پنجهٔ خورشید گرم زرپاشی است
چه فیضها که بود بادهٔ سحر زده را

به سرزنش متقاعد نمی شود دشمن
که پیچ و تاب بود بیش مار سرزده را

خدا نصیب دل دردمند جویا کرد
خدنگ آن مژهٔ تکیه بر جگر زده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.