۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

بی درد بر کنار مریز آب دیده را
در کار دل کن آن می صاف چکیده را

از فیض عشق همت والای ما بدوش
بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را

در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است
باشد شبیه غنچه دهان دریده را

زین آتشی که در جگر ماست از غمت
بی آب کرده ایم عقیق مکیده را

پیری که دید قامت رعنای او کشید
بر بام هوش حلقهٔ قد خمیده را

تا خون نگردد اشک مده ره بدیده اش
جویا مکن به شیشه می نارسیده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.