۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴

برد یاد او دل غم پیشه را
جوش می برداشت از جا شیشه را

شمع سان گلهای داغت بر سرم
می دواند تا کف پا ریشه را

چشمش از هر جنبش مژگان شوخ
می زند یکجا به دل صد تیشه را

بیشتر از اقربا بینی شکست
دشمنی چون سنگ نبود شیشه را

تکیه گاه نشتر مژگان او
کرده ام جویا رگ اندیشه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.