۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

‏ چنان کز شهد و شکر نقل نوشین می شود پیدا
چو لب بر لب گذاری جان شیرین می شود پیدا

از این سنگین دلان قانع به زهراب جفا گشتم
وفا شهدی ست در دلهای مؤمنین می شود پیدا

قران مهر تابانی است با کف الخضیب اینجا
چو با جام می آن دست نگارین می شود پیدا

مباد شوخی از یادش رود زین کم نگاهی ها
چو ناز از حد فزون گردید تمکین می شود پیدا

ز خون دل شوی گر آبیار گلشن طبعت
سخن رعناتر از گلهای رنگین می شود پیدا

بسان بوی گل رنگ از رخ خوبان هوا گیرد
چو ساغر در کف آن مست شلایین می شود پیدا

چنان کز صبح صادق پنجهٔ خورشید سر برزد
ترا از آستین دست نگارین می شود پیدا

کنم غربال اگر در جستن دل کوه و صحرا را
همان در کوچه بند زلف مشکین می شود پیدا

مجو کیفیت صاف غم از هر ساغری جویا
شراب درد در دلهای خونین می شود پیدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.