۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۸

در تن ز بسکه بی تو مرا یافت راه تاب
در سینه ام چو زلف تو برداشت آه تاب

خوابانده ام به سرمه چو سوسن زبان خویش
در زنگ خامشی شده تیغم سیاه تاب

بگرفت نور بدر نقاب کلفت به رو
رفت از حجاب عارض او در پناه تاب

طاقت رباست عشق ز جویا توان مجو
نگذاشت با دل آن صنم کج کلاه تاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.