۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

دارد حیات، عالمی و جان پدید نیست
دنیا ز آدمی پر و انسان پدید نیست

در پردهٔ ظهور نهان است جلوه اش
از بسکه گشته است نمایان پدید نیست

در خط نهان شده است تو را آب و رنگ حسن
گل از وفور سنبل و ریحان پدید نیست

محو جمالم و رخش از دیده ام نهان
آب از سرم گذشته و عمان پدید نیست

پنهان شده است آینه ام از هجوم عکس
جویا اگر چه جلوهٔ جانان پدید نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.