۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۴

بی زبانی روز محشر عذرخواه ما بس است
خامشی در شرمساریها گواه ما بس است

ما تنگ ظرفان به یاد باده مستی می کنیم
در بهاران سایهٔ تا کی پناه ما بس است

گرد راه نیستی شو تا به مقصد پی بری
در محبت، رفتن از خود خضر راه ما بس است

احتیاج شاهدی در دعوی عشق تو نیست
مهر داغی بر سر طومار آه ما بس است

در شب هجران او جویا ز یادش می رویم
اینقدر در عشق بازیها گناه ما بس است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.